هوش هیجانی یکی از اصطلاحاتی است که طی دهه اخیر، در فضای مدیریتی ایران و جهان، به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است. مفهوم هوش، طی چند دهه، از موضوعات مورد علاقه روانشناسان بوده است و دانشمندان زیادی درباره آن مطالعه کردهاند. اما شاید بتوان گفت هیچ یک از ترکیبهایی که با کلمه «هوش» ساخته شدهاند، به اندازه هوش هیجانی مقبولیت عمومی پیدا نکرده و مورد اقبال قرار نگرفته باشد.
شاید یکی از دلایل
اقبال شدید مردم به موضوع هوش هیجانی، پیام امیدی است که در دل آن نهفته است. بر
خلاف تعریف سنتی از هوش، که فرض میشد از لحظه تولد تا مرگ، در وجود ما ثابت است و
تغییر جدی نمیکند، هوش هیجانی تعریفی از هوش را ارائه میداد که انسانها میتوانستند
با تلاش و کوشش و یادگیری، آن را بیاموزند و توسعه دهند. تحقیقاتی که نقش هوش هیجانی در موفقیت شخصی و شغلی را – به درستی – بسیار
فراتر از هوش ریاضی گزارش میدهند، کم نیستند. و طبیعی
است که این نوع تحقیقات، علاقه و توجه عمومی به این موضوع را بیش از پیش، افزایش
دادهاند.
آیا ادعاهایی که در
مورد هوش هیجانی و نقش مهم آن در زندگی وجود دارد درست است؟ یا در آنها اغراق شده
است؟ اینکه هوش هیجانی میتواند توانمندی ما در تصمیم گیری، مذاکره و فروش، مدیریت
زمان، پذیرش تغییر، صراحت و جسارت، همدلی و ارتباط با دیگران، ارائه مطلب در
کلاسها و سمینارها، دوست یابی، همسریابی، مدیریت عصبانیت، انعطاف پذیری و … را افزایش دهد درست است یا نادرست؟ نمیتوان ادعاهای
بالا را به سادگی انکار کرد. زمانی که دانیل گلمن در تعریف هوش هیجانی، مواردی نظیر خودآگاهی، مدیریت خود،
دگرآگاهی و مدیریت روابط با دیگران را قرار میدهد و روون بار- آن
(Reuven Bar-on) فهرست بلند بالای دیگری را نیز به زیرمجموعههای هوش هیجانی میافزاید،
عملاً میتوان پذیرفت که با هوش هیجانی، کسب هر نتیجه بزرگی امکان پذیر است! اما یک واقعیت را
فراموش نکنیم. با تعریفی که از هوش هیجانی انجام میشود، «هوش هیجانی» یک «مهارت»
نیست که ما بتوانیم با تکیه بر ادعاهای شگفت انگیزی که در اینباره وجود دارد، با
مطالعه یک کتاب یا شرکت در یک دوره آموزشی، آن را فرا بگیریم و پس از آن منتظر
بروز معجزه در زندگی خود باشیم. هوش هیجانی، بیشتر از
جنس یک توصیه است. توصیه برای انتخاب بهتر اولویتهای
یادگیری. هوش هیجانی به ما یادآوری میکند که مهارت ارتباط با دیگران، مهمتر از
مهارت فنی است. به ما یادآوری میکند که توجه به احساسات پنهان شده در پشت جملات
طرف مقابل، ممکن است مفیدتر از توجه به منطق استدلال او باشد. به ما یادآوری میکند
که ساختن یک رابطه ممکن است سالها طول بکشد، اما مدیریت ضعیف احساسات، ممکن است در
چند دقیقه تمام آن رابطه را نابود کند و دهها مورد دیگر از این یادآوریها. هوش هیجانی، نام یک
علم نیست. نام یک مهارت مشخص هم نیست. در یک روز و یک هفته و یک ترم آموزشی هم
آموخته نمیشود. هوش هیجانی قبل از هر چیز، یک «نگرش» است. نگرشی که اولویتهای
متفاوتی را برای یادگیری و توسعه توانمندی ها و مهارتها، به ما معرفی میکند. مسیر
توسعه هوش هیجانی میتواند از همین امروز آغاز شود و هرگز به پایان نخواهد رسید. منبع: سایت متمم استاد محمدرضا شعبانعلی