زمانی که بحث در مورد هوش هیجانی را، تحت عنوان واقعیت علمی یا ابزار تجاری آغاز می کنیم، میشود به مدلی که روون بار- اُن برای هوش هیجانی مطرح کرده است، اشاره کرد که شاید این مدل، الزاماً کاملترین مدل موجود نباشد. اگر چه به نظر بسیاری از فعالان این حوزه، چنین است. اما با توجه به گستردگی عواملی که در این مدل از هوش هیجانی مورد اشاره قرار گرفته، فضا را برای بحثهای ما که حول «توسعه مهارتهای فردی» و «افزایش خودشناسی و دیگرشناسی» متمرکز است، باز میکند.
یکی از مهمترین مفاهیمی که در هوش هیجانی مورد توجه قرار میگیرد، برداشت از خود یا «ادراک از خود» یا «Self-Perception» است. لغتهای «برداشت» یا «ادراک» از واژههای مهم در حوزه روانشناسی هستند. هر زمان از «ادراک» حرف میزنیم، به صورت ضمنی به این نکته تاکید داریم که: دغدغهی ما، چیزی به نام حقیقت یا واقعیت نیست، بلکه تصویر و برداشتی است که در ذهن شکل میگیرد.
در مدل EQ-i 2.0 برداشت از خود به کمک سه پارامتر مختلف سنجیده میشود: احترام به خود یا Self-Regard، خودآگاهی احساسی یا Emotional Self-Awareness و خود شکوفایی یا Self-Actualization
احترام به خود، بر اساس تعریفی که در این مدل ارائه میشود، ترکیبی از «عزت نفس» و «پذیرش خویشتن» است. شاید به جای تعریف علمی این اصطلاح، مرور چند مصداق آن، بتواند اثربخشتر باشد:
آیا من، به اندازهای که به دیگران، برای پیگیری خواستهها و علاقههایشان، حق میدهم، به خودم هم این حق را میدهم؟ آیا وقتی به همراه دوستان، با چند ماشین راهی مسافرت جادهای شدهایم و یکی از دوستان، به توقف در رستوران «الف» اصرار میکند، اگر ترجیح من رستوران «ب» باشد، حاضرم این ترجیح را مطرح کنم؟ (حتی اگر در نهایت به توقف در همان رستوران الف رضایت دهم.)
آیا همیشه این من هستم که برنامهها و زمان و خواستهها و اهدافم را با دیگران تطبیق میدهم؟ یا گاهی هم حاضرم برای تحقق خواستههای خودم با آنها گفتگو کنم؟
آیا اساساً برای نظر خودم، به اندازهی یک نظر مانند دیگران و قطعاً نه به عنوان تنها نظر»، ارزش و احترام قائل هستم؟ اگر در یک گروه، از یک فرد یا یک فیلم یا طراحی یک لباس یا قدرت یک نویسنده، بحث میشود و من نظر متفاوتی دارم، آیا حاضرم مانند دیگران، نظراتم را مطرح کنم و از آن دفاع کنم؟
آیا از خودم راضی هستم؟ از وضع فیزیکی و اندامم. از سطح زندگیم. از شغلم و از موقعیتی که دارم؟
اگر شاخص «احترام به خود» در من پایین باشد، حاصل آن به شکل رفتارهای زیانبخش و پیچیده بروز میکند. برخی از این رفتارها را در اینجا مرور میکنیم:
اعلام دائمی ناراضی از شرایط موجود : کافی است از من بپرسند شغلات چیست؟ اگر «احترام به خود» در من کم باشد خواهم گفت: «من الان در فلان شعبه فلان بانک کار میکنم. البته، قرار است از ماه دیگر به شعبه مرکزی بروم!». در حالی که اصلاً طرف مقابل نپرسیده که قرار است من به کجا بروم. او شغل فعلی من را پرسیده. میپرسند: «رشته تحصیلی شما چیست؟». پاسخ میدهم: «من مهندسی … خواندهام. البته رتبهام خیلی خوب بود. بد انتخاب رشته کردم!». میبینی یک انسان بیست و نه ساله، هنوز در پاسخ یک پرسش ساده، به خاطرات و قصههای هجدهسالگی خودش ارجاع میدهد!
دروغگویی: چون فرد برای خودش ارزش و احترام قائل نیست و به عبارتی، خودش را شایستهی احترام نمیداند، مجبور میشود در مورد اطلاعات شخصی خود دروغ بگوید. آیا شما هم کسانی را دیدهاید که با مدرک تحصیلی دیپلم یا لیسانس، تدریس میکردهاند و ناگهان «دکتر» شدهاند؟ جالب اینجاست که بسیاری از این خود- دکتر- خواندهها، گاهی به حوزههای کاری خود مسلط هم هستند. زیاد میشنوی که دیگران میگویند: عجیب است که راجع به مدرک تحصیلیاش دروغ میگوید. سواد خواندن و نوشتن هم نداشت، مهم نبود. حرفهایش مفید است.
آیا کسانی را دیدهاید که در مورد محل زندگی خود دروغ میگویند؟ در نقطهی ضعیفتری از شهر زندگی میکند و محل زندگیش را جای دیگری اعلام میکند. حتی وقتی میگویی او را به منزل میرسانی، حاضر است با تو به جای دیگری بسیار دور از خانهاش برود و وقتی پیاده شد، خودش با اتوبوس به خانه برگردد!
در برخی متنها، این نوع دروغها را دروغهای خاکستری مینامند. چون هدف فرد، آسیب زدن به دیگران نیست. بلکه از احساس حقارت شخصی یا کمبود «احترام به خود» ریشه میگیرد. البته ممکن است فرد دیگری همین دروغها را با نیت و هدف کلاهبرداری بیان کند که در آن صورت، بحث احترام به خود و هوش هیجانی مطرح نیست.
در نوشتههای بعدی به خودشکوفایی و خودآگاهی احساسی هم میپردازیم. اما قبل از آن، با انجام تمرینهای زیر، باید مطمئن شویم که مفهوم Self-Regard یا «احترام به خود» برای ما شفاف شده است.
منبع: سایت متمم -استاد محمدرضا شعبانعلی-