کد خبر: ۹۶۳
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۱۸
خودشناسی

استریوتایپ: معتقد به آن هستید یا قربانی آن؟

در یک خیابان..
                                     استریوتایپ: معتقد به آن هستید یا قربانی آن؟

  (در یک خیابان باریک) اون ماشین رو ببین. یک ربعه همه رو معطل کرده و نمیتونه پارک کنه. حتماً راننده‌اش یک زنه.

(در کلیسای یک شهر توریستی) اون طرف نرو. چند تا سیاه پوست وایستادن. می‌دونم آدمهای خوبی هستنا. اما نری بهتره.

(در شیراز) ببین! ببین! اسم خیابونشون رو گذاشتن الف! حال نداشتند تا آخرش بنویسن.

(در رسانه) اصلاً هر چی بدبختی داریم از این مسلمان‌ها است (به جای مسلمان می‌توانید یهودی / مسیحی / زرتشتی و بگذارید)

(در گفتگوهای تاکسی و اتوبوس) ما ایرانیها همه هستیم. اما این خارجی ها همه هستند

ما انسانها،‌ برای تحلیل و قضاوت سریع‌تر، روشی جالب، کاربردی و البته خطرناک را آموخته‌ایم: طبقه‌بندی!

این مرد است. او زن است. این ترک است. او شیرازی است. این ایرانی است. او خارجی. این متولد ماه فروردین است. او متولد ماه مهر. طبقه‌بندی، هم سرعت قضاوت ما را افزایش می‌دهد، هم به ما احساس «شناخت بهتر محیط» را می‌دهد.

ما انسانها به صورت ذاتی از ابهام فرار می‌کنیم. اگر چه به تعبیر زیبای هافستد، میزان فرار کردن از ابهام در فرهنگ‌ها و جوامع مختلف متفاوت است، اما به هر حال، اصل ماجرا بر قوت خود باقی است.

طبقه‌بندی یکی از بهترین شیوه‌هایی است که مغز انسان برای کاستن از ابهام دنیای اطراف خود فرا گرفته است.

فرض کنیم من به شما بگویم: من مرد هستم. مسلمان هستم. در دهه‌ی پنجم زندگی خود به سر می‌برم. مدیرعامل و مالک یک شرکت هستم. متاهل هستم. دو فرزند دارم. در یک شهر بزرگ زندگی می‌کنم.

چه اطلاعاتی به شما داده ام؟

ذهن ما انسانها بلافاصله، نقاط کور خود را پر می‌کند. حتی بدون اینکه بفهمیم. اینکه چه قضاوتی داریم به «تجربیات قبلی زندگی ما» بازمی‌گردد. بنابراین ممکن است چند نفر از خواندن اطلاعات بالا، نتایج متفاوتی بگیرند:

نفر اول: احتمالاً او خودرو دارد. احتمالاً گرایش‌های اخلاقی دارد. احتمالاً باید از زندگی زناشویی خود راضی باشد.

نفر دوم: خدا به داد برسد. حتماً کلاه‌بردار است. مذهب هم پوشش همین کلاه‌برداری هاست. شرکت‌ هم که خصوصی است و حتماً محل فساد است.

نفر سوم:

نفر چهارم:

 به عبارت دیگر،‌ برای هر یک از ما، بسته به تجربیات خود، «مرد بودن»، تبعاتی هم دارد. همچنانکه «مسلمان بودن». همچنانکه: «مدیرعامل بخش خصوصی بودن». همچنانکه «متاهل بودن».  این پدیده ای است که در روانشناسی استریوتایپ نامیده میشود. قضاوت بر روی انسانها بر اساس گروه یا جامعه ای که به آن تعلق دارند. زنان به جرم زن بودن و مردان به دلیل مرد بودن، قربانی چنین قضاوتهایی هستند. همچنانکه تهرانی‌ها به دلیل تهرانی بودن و ساکنان شهرهای دیگر به دلیل «شهرستانی» بودن. همچنانکه «مسلمانان» به دلیل مسلمان بودن و «غیرمسلمانان» به دلیل مسلمان نبودن.

آیا خطای استریوتایپ صرفاً یک خطای ذهنی بی دلیل است؟ واقعیت این است که چنین نیست. نیاکان ما در طول تکامل خویش در اثر توانایی تعمیم در تنازع برای بقا زنده مانده اند. آنها آموختند که از تمام جانوران خزنده بگریزند. از حیواناتی که دندان خویش را نشان میدهند فرار کنند و خود نیز چون آنان، برای تهدید دیگران دندانهای خود را نشان دهند. در جنگهای مذهبی، مسلمان بودن یا مسیحی بودن برای دشمن بودن کافی بود.

زندگی جمع‌گرایانه (به تعبیری که جامعه‌شناسان می‌گویند) زمینه را برای قضاوت جمعی فراهم میکرد. مردم فلان شهر خسیس بودند. مردم شهر دیگر ساده لوح. مردم شهر دیگر مذهبی و

اما زندگی جمعی رو به انزوال است. زندگی فردی به خانه ها و خانواده ها رو آورده است. جوانانی که نه با پدر و مادر خود، بلکه با صفحه LCD موبایل خود زندگی میکنند. دختران و پسرانی که نخستین تجربیات ارتباطی خود را نه با همسایه و خویشاوند خود که با مرد و زنی از دیاری دیگر در فضای مجازی آغاز میکنند.

و رسانه های ملی که دیگر ملت ها به دقت همیشه به آنها گوش نمیدهند و قدرت فرهنگ سازی آنها رو به کاهش است.

این چنین است که قدرت قضاوت جمعی که شاید زمانی ابزاری قدرتمند بود هر روز بیشتر از پیش کاهش می یابد واستریوتایپ که زمانی ابزاری برای زندگی بود، به عنوان شاخصی برای سنجش عقب ماندگی فکری و فرهنگی شمرده میشود.

خواننده این متن ممکن است بگوید که استریوتایپ‌‌ها، به خودی خود بد نیستند. خیلی وقتها هم درست از آب در می‌آیند! در اینجا ذکر دو نکته ضروری است:

    استریوتایپ: معتقد به آن هستید یا قربانی آن؟ما معمولاً استریوتایپ‌های خود را نه بر اساس «مطالعات دقیق آماری» بلکه بر اساس «تجربیات محدود شخصی خود و اطرافیان» شکل می‌دهیم. بنابراین شانس درست بودن این مفروضات خیلی پایین است. قبلاً در مورد بی اساس بودن شخصیت شناسی بر اساس ماه تولد صحبت کرده‌ایم. اما همین الان می‌توانید افرادی را ببینید که حاضرند تا پای جان بایستند و اصرار کنند که متولدین ماه آذر واقعاً فلان ویژگی را دارند. وقتی می‌پرسی نمونه‌ی آماری هم داری؟ می‌گوید: بله! خودم دیده‌ام. پنج تا مثال می‌زند! او فراموش می‌کند که برای یک ادعای علمی هزار مثال هم به خودی خود کافی نیست. مگر اینکه مطمئن باشی جامعه آماری خوبی را انتخاب کرده‌ای و توزیع خوبی داشته است و انواع اصول علمی در آن رعایت شده.

حتی کسی که می‌گوید مردم فلان شهر خوب (یا بد) هستند و ما بیست نفر از آنها را در دانشگاه خود داشتیم، فراموش می‌کند که او نمونه‌ی غیرتصادفی از مردم آن شهر را دیده. یک زیرمجموعه‌ی دانشگاه رفته از مردم یک شهر، تمام مردم آن شهر را نمایندگی نمی‌کنند. چنانکه جامعه ایرانیان ساکن لوس آنجلس خوب یا بد چندان ربطی به جامعه ایرانی ندارد. حالا فکر کنید یک آمریکایی ساکن لوس آنجلس بر اساس شناختی که از پانصد نفر ایرانی در آن شهر دارد، یک حکم کلی بدهد!

  فرض کنیم که نمونه‌های آماری ما هم زیاد است و کاملاً علمی است. نتیجه‌ای که می‌گیریم باز هم این است که احتمال اینکه در میان فلان گروه، فلان ویژگی وجود داشته باشد زیاد است. نه اینکه همه اعضای آن گروه آن ویژگی را دارند. اما تکیه بر تحلیل‌های از این دست، فرصت توجه به استثناء‌ها را از ما می‌گیرد و مگر جز این است که بسیاری از رویدادهای بزرگ زندگی ما، بیشتر حاصل استثناء هستند تا قاعده؟ یکی از بحث‌های سیاسی داخلی کشورهای توسعه یافته، برخورد با مهاجران است.

اکثر مردمی که از لحاظ ذهنی توسعه نیافته هستند، استریوتایپ مهاجر را معادل «ضعیف و بدبخت و عقب افتاده» می‌دانند. دلیلش را هم شاید بتوان درک کرد. مهاجر اگر در مبداء مهاجرت، جامعه و فرهنگی قوی را مشاهده می‌کرد که دلیلی برای مهاجرت نداشت. مهاجرت عموماً از فرهنگ و اقتصاد ضعیف به فرهنگ و اقتصاد قوی صورت می‌گیرد. این مسئله گاهی حتی در کشورهایی نظیر آمریکا نیز که پذیرش مهاجر زیادی دارند مشاهده می‌شود (به عبارت دیگر مقاومت کسانی که چند نسل قبل به این کشور مهاجرت کرده‌اند در مقابل کسانی که به تازگی مهاجرت می‌کنند).

اما یک مرور ساده به گزارش‌های مختلف از جمله گزارش نشریه فوربس نشان می‌دهد اپل، گوگل، AT&T، مک دونالدز، آی بی ام، Budweiser، جنرال الکتریک و eBay تنها بخشی از شرکتهایی هستند که توسط مهاجران یا نسل اول آنها راه اندازی شده‌اند. بر اساس گزارش فوربس، ۴۰٪ شرکت‌های لیست برتر Fortune 500 توسط مهاجرین و نسل اول آنها تاسیس شده.

می‌توانید استریوتایپ «مهاجر» را در کشور ما بررسی کنید. یا استریوتایپ «زن» را. یا استریوتایپ «دهاتی» بودن را. یا استریوتایپ «جنوب شهری» بودن را. یا استریوتایپ «کارمند» بودن را در برابر استریوتایپ «کارآفرین» بودن.

کافی است کمی فکر کنیم که استریوتایپ‌ها و این نگرش آماری به گروه‌های اجتماعی که معمولاً از نظر پایه‌های آماری هم سست است چه اثرات زیان‌باری را به زندگی فردی و اجتماعی ما وارد کرده است.

منبع: متمم.سایت استاد شعبانعلی