کد خبر: ۶۹۸
تاریخ انتشار: ۰۵ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۴

مدیـــر آمریـــکائی

يکی از مديران آمريکايی که مدتی برای يک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود ...

يکی از مديران آمريکايی که مدتی برای يک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود، تعريف کرده است که روزی از خيابانی که چند  ماشين  در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد. او با جديت وحرارتی خاص مشغول تميز کردن يک ماشين بود، بی اختيار ايستادم.  مشاهده فردی که اين چنين در حفظ و تميزی ماشين خود می کوشد مرا مجذوب کرده بود . مرد جوان پس از تميز کردن ماشين و تنظيم آيينه های بغل ، راهش را گرفت و رفت ، چند متر آن طرفتر در ايستگاه اتوبوس منتظر ايستاد. رفتار وی گيجم کرد . به او نزديک شدم و پرسيدم مگر آن ماشينی را که تميز کرديد متعلق به شما نبود ؟ نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت : من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشين از توليدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبيلی را که ما ساخته ايم کثيف و نامرتب جلوه کند يک کارگر ژاپنی در پاسخ " چه انگيزه ای باعث شده است که وی سالانه حدود هفتاد پيشنهاد فنی به کارخانه بدهد ؟ "

جواب داد: اين کار به من اين احساس را می دهد که شخص مفيدی هستم ، نه موجودی که جز انجام يک سلسله کارهای عادی روزمره فايده ديگری ندارد. حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید.


منبع:  http://www.modiryar.com