مدیریت استراتژیک منابع انسانی، مقاصد و طرحهای سازمان را
در مورد این موضوع که چگونه اهداف کسبوکار از طریق کارکنان تحقق یابند، تعریف میکند
و خود مبتنی بر سه پیش فرض است: اول، سرمایه انسانی منبع عمده مزیت رقابتی است؛
دوم، این کارکنان هستند که طرحهای استراتژیک را به اجرا در میآورند و سوم برای
تعیین مقصد سازمان و نحوه رسیدن به آن بایستی رویکردی سیستماتیک در پیش گرفته شود.
مدیریت استراتژیک منابع انسانی فرایندی است که رویکردهای مختلف را در زمینه توسعه استراتژیهای منابع انسانی، که از لحاظ عمودی با استراتژی کسبوکار یکپارچه و هماهنگ هستند و از لحاظ افقی نیز با یکدیگر، به کار میگیرد. این استراتژیها مقاصد و طرحهایی را که با موضوعها و مسائل کلی سازمان مرتبطاند- از قبیل اثر بخشی- تعریف میکنند و افزون بر آن، با جنبههای خاص مدیریت کارکنان از قبیل منبعیابی،یادگیری و توسعه، پاداش و روابط با کارکنان نیز ارتباط مییابند.
رویکردهای مختلف به مدیریت استراتژیک منابع انسانی
پنج رویکرد به مدیریت استرتژیک منابع انسانی وجود دارندکه عبارتاند از: "استراتژی منبع- محور" "تحقق هماهنگی استراتژیک" "مدیریت عملکرد- بالا"، " مدیریت تعهد- بالا" و"مدیریت مشارکت – بالا" که در ادامه به توضیح آنها پرداخته میشود.
رویکرد منبع – محور
هدف اصلی استراتژی منابع انسانی منبع- محور، آنگونه که
بارنی (1991) ذکر میکند، ایجاد شایستگی استراتژیک است یا به عبارتی ایجاد هماهنگی
استراتژیک میان منابع و فرصتها و خلق ارزش افزوده به واسطه به کارگیری اثربخش
منابع. در رویکرد منبع– محور با توسعه و پرورش مدیران و سایر کارکنانی که میتوانند
به صورت استراتژیک بیندیشند و برنامهریزی کنند و در عین حال موضوعها و مسائل
استراتژیک را نیز درک میکنند، روشهای افزایش شایستگی استراتژیک در کانون توجه
قرار میگیرند.
هماهنگی استراتژیک
استراتژی منابع انسانی باید سازگار با استراتژی سازمان باشد(هماهنگی و انسجام عمودی) بهتر است استراتژی منابع انسانی جزء جدا ناشدنی استراتژی سازمان باشد و در فرایند برنامه ریزی کسبوکار نیز نقشی به عهده داشته باشد. انسجام عمودی به منظور ایجاد هماهنگی میان استراتژی سازمان و استراتژیمنابع انسانی ضروری است، به نحوی که استراتژی منابع انسانی به اجرا و تکمیل استراتژی سازمان کمک کند. انسجام افقی میان سایر جنبه های استراتژی منابع انسانی نیز امری است ضروری، تا اجزای مختلف با یکدیگر سازگار و همخوان باشند. هدف همان دستیابی به رویکردی منسجم در مدیریت کارکنان است که در آن عملکردهای مختلف به شکلی متقابل یکدیگر را تقویت کنند.
مدیریت عملکرد –بالا
هدف مدیریت عملکرد- بالا (که در آمریکا از آن با عنوان روشها
یا سیستمهای کاری دارای عملکرد بالا یاد میشود) تأثیر گذاری با عملکرد سازمان به
واسطه کارکنان و از طریق افزایش بهرهوری، افزایش کیفیت، ارتقای سطوح ارائه خدمات
به مشتریان، رشد، سودآوری و در نهایت خلق ارزش بیشتر برای سهام داران است. روشهای
مدیریت عملکرد– بالا عبارتاند از: جذب و استخدام دقیق کارکنان، برنامههای
آموزشی گسترده، برنامههای پرورش و توسعه مدیران، سیستمهای پرداخت انگیزشی و
فرایندهای مدیریت"ارزیابی" عملکرد.
مدیریت تعهد– بالا
یکی از مشخصههای بارز HRM تأکید آن بر اهمیت ارتقای تعهد متقابل یا دوجانبه است (والتون، 1985). وود(1996)، مدیریت تعهد – بالا را چنین توصیف کرده است: "شکلی از مدیریت است که بر ایجاد تعهد به گونهای تأکید میکند که رفتار کارکنان به جای آن که در کنترل و مهارت فشارها و مجازاتهای خارجی قرار گیرد، خود – کنترل و خود –انتظام است و روابط درون سازمانی نیز بر اعتماد مبتنی است".
بیر و همکارانش(1984) و والتون (1985)، روشهای دستیابی به تعهد –بالا را چنین برشمردهاند:
مدیریت مشارکت- بالا
این روش شامل برخورد با کارکنان به مثابۀ شرکای است که منافعشان
مورد احترام است و در مسائل و موضوعاتی که با خود آنها سرکار مییابد، حق رأی
دارند. این روش بر ارتباطات و مشارکت کارکنان متمرکز است. هدف از اجرای روش یاد
شده، ایجاد جوی است که مدیران و اعضای تیمها
در آن با یکدیگرتعامل مستمر و مداوم داشته باشند، انتظاراتشان را بیان کنند و همگی
از اطلاعات مربوط به مأموریت، ارزشها و اهداف سازمان آگاه باشند. این روش، درکی
متقابل را در خصوص اهداف سازمان به وجود میآورد و درواقع چارچوبی است برای مدیریت
و پرورش کارکنان به منظور دستیابی به اطمینان خاطر از تحقق این اهداف.
نتیجه گیری
مدیریت استراتژیک منابع انسانی نوعی نگرش ذهنی است که راههای انجام کارها را نشان میدهد. مدیریت استراتژیهای منابع انسانی به شکل استراتژی های منابع انسانی نمود و تحقق مییابد.
منبع: مدیریت استراتژیک منابع انسانی