کد خبر: ۲۹۱۱
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۰

پول خود را برای کسب تجربه هزینه کنید

در اقتصاد تجربه حافظه تبدیل به محصول می‌شود...
اهمیت پیدا کردن تجربه در عصر مدرن باعث به وجود آمدن یک شاخه جدید در اقتصاد به نام اقتصاد تجربه شده. چرا که امروزه مخصوصاً از زمان اتمام جنگ جهانی دوم کسب تجربیات بیشتر باعث خوشحالی افراد می‌شود و مصرف ‏کنندگان تنها خواستار برآورده کردن نیازهایشان نیستند.



برای اولین بار در سال
۱۹۹۸ مقاله‌ای با عنوان اقتصاد تجربه توسط جوزف پاین و جیمز گیل‏مور نوشته شده بود. آنها در مقاله‌شان اقتصاد را به ۴ دوره تقسیم کردند که نام آخرین دوره‏‌ی آن‌را اقتصاد تجربه گذاشتند. دوره‌های اول تا سوم که از دیدگاه پاین و گیل‏مور وارد جوامع بشری شدند به ترتیب اقتصاد کشاورزی، اقتصاد صنعتی و سپس اقتصاد خدمات بودند، به عقیده‌ی این دو نویسنده اکنون دوره‌ی اقتصاد تجربه آغاز شده است.

لازم به ذکر است که قبل از آنها، آلوین تافلر یک پیش‌بینی صنعتی به نام صنعت تجربی را در کتابی با عنوان "شوک آینده" کرده بود. او معتقد بود در آینده مردم بیشتر تمایل دارند مقدار زیادی از حقوقشان را برای کسب تجربه‌های جالب هزینه کنند.
یک جامعه ‏شناس آلمانی به نام جرالد شولزه نیز در سال 1992 کتابی با نام "جامعه‌ی تجربی" نوشت. اما در نهایت شاید بشود گفت یک محقق بازاریابی به نام اشمیت بیشترین کمک را به اقتصاد تجربه انجام داده است. ایده‏‌های بازاریابی حسی اشمیت کمک شایانی به تعریف تجربه کرده‌اند، و همچنین او معتقد است که تجربه از 5 بخش تشکیل شده است:
د
ر اقتصاد تجربه حافظه به خودی خود تبدیل به محصول می‌شود و آن محصول، تجربه است. پاین و گیل‌مور بر اساس مقاله‌ای که نوشتند بر این اعتقاد بودند که کسب و کارها باید رویدادهایی به یادماندنی را برای مشتریان خود سازمان‌دهی ‌کنند. کسب‌وکارهایی می‌توانند ارزش افزوده‌ای به فرایندهای خود بیفزایند که به خوبی از این تجربه استفاده کنند.
با اینکه مفهوم اقتصاد تجربه در حوزه‌ی کسب و کار بوجود آمد اما کاربردی بسیار گسترده پیدا کرد و به حوزه‌هایی مانند گردشگری، معماری، پرستاری و برنامه‌ریزی شهری نیز وارد شد
. این بخش از اقتصاد حتی در زندگی شخصی ما نیز می‌تواند تأثیرگذار باشد. باید سرمایه ناچیز خود را صرف چیزی کنیم که به گفته علم ما را خوشحال خواهد کرد زیرا پولی که با تلاش روزانه و به سختی به دست می‌آید، باید به درستی خرج شود.


تناقض مالکیت
چیست؟

دکتر توماس گیلوویچ -استاد روانشناسی دانشگاه کورنل- پس از بیست سال تحقیق، به نتیجه‌ای قابل توجه دست پیدا کرد و گفت: نباید پول خود را صرف تهیه مادیات زندگی کنیم! زیرا مشکلی که مادیات دارند در این است که خوشحالی حاصل از بدست آوردن آنها به سرعت رنگ میبازد.

سه دلیل برای این مهم مطرح شده است:
  • چیزهای جدیدی که به دست می‌آوریم برای ما عادت میشوند. یعنی چیزی که یک روز برایمان هیجان انگیز بود به سرعت عادی می‌شود.
  • خریدهای جدید از هر نوعی که باشند برای ما انتظارات جدید به وجود می‌آورند و به محض اینکه چیز جدیدی می‌خریم، به دنبال چیزهایی بهتر از آن می‌رویم. در واقع خریدهای جدید درجه انتظارات ما بالاتر می‌برند.
  • مالکیت بر هر چیز به طور طبیعی احساس مقایسه را در ما تقویت می‌کند. بطور مثال زمانی که یک ماشین جدید می‌خریم، تا زمانی از داشتن آن هیجان زده هستیم که شخص دیگری ماشین بهتری نداشته باشد- و همیشه کسی وجود دارد که ماشین او از مال ما بهتر باشد! این موضوع این حس را برای ما به وجود می‌آورد که مرغ همسایه غاز است.

دکتر گیلوویچ می‌گوید: یکی از دشمنان شادکامی و نشاط تکراری شدن است. ما چیزهای جدید می‌خریم تا ما را خوشحال کنند، ولی ما تنها برای مدتی موفق می‌شویم زیرا داشته‌های جدید بعد از مدتی برایمان تکراری می‌شوند.

پارادوکس مالکیت به این معنی است که ما تصور می‌کنیم تا زمانی که مالکیت چیزی را داریم حالمان نیز خوب خواهد بود. با اینکه گمان و باور بر این است که سرمایه‌گذاری در چیزی که همیشه می‌توانیم ببینیم، بشنویم و لمس کنیم، ارزشمند است، اما در واقع چندان هم اینگونه نیست.

قدرت تجربه‌ چه میزان است؟

یافته‌های دکتر توماس گیلوویچ و دیگر محققان نشانگر این است که کسب محصولی به نام تجربه‌های جدید حتی اگر زود گذر باشند، دارای خوشحالی ماندگارتری هستند. زیرا تجربه‌ها به بخشی از هویت ما تبدیل می‌شوند. هویت ما به دارایی‌هایمان وابسته نیست، بلکه ما تلفیقی هستیم از چیزهایی که دیده ایم، کارهایی که کرده‌ایم و جاهایی که رفته‌ایم و بطور کل آن چیزی که تجربه کرده‌ایم.

گیلوویچ می‌گوید: قسمت بزرگی از هویت و شخصیت ما متشکل از تجربه‌های ما و نه دارایی هایمان است. ما مجموعه‌ای از تجربه‌هایمان هستیم.

ما به آن صورت که دارایی‌های خود را مقایسه می‌کنیم، تجارب‌مان را مقایسه نمی‌کنیم و برایمان مقایسه میان تجربه‌ها جایگاهی ندارد. در مطالعه‌ای که در دانشگاه هاروارد انجام شد، از مردم پرسیده ‌شد که آیا ترجیح می‌دهند حقوق بالایی داشته باشند که از حقوق همکارانشان پایین تر باشد یا اینکه حقوق پایینی داشته باشند که از حقوق همکارانشان بالاتر باشد. خیلی از پاسخ‌دهندگان درخصوص جواب خود مطمئن نبودند. اما وقتی همین سوال در مورد مدت زمان مرخصی پرسیده شد، اکثر آنها مرخصی طولانی‌تر را انتخاب کردند. هر چند که از مرخصی همکاران‌شان کمتر بود. سختی ارزیابی کمی و کیفی تجربه‌ها است که آنها را لذت بخش‌تر می‌کند.

به دلیل اهمیتی که پیش بینی دارد، گیلوویچ روی پیش بینی هم مطالعاتی انجام داد و به این نتیجه رسید که پیش بینی یک تجربه نیز، هیجان انگیز و لذت بخش است. جالب است که پیش‌بینی به دست آوردن مالکیت یک شیء ممکن است موجب بی‌قراری و بی صبری شود. اما تجربه‌ها از همان اولین لحظات برنامه ریزی لذت بخش هستند و همه چیز به خاطراتی ماندگار تبدیل میشود.البته تجربه‌ها همچون برق و باد زودگذر هستند (که البته این اتفاق بدی هم نیست).

احتمالاً تا به حال چیزهایی خریده‌اید که به خوبی آن چه که فکر می‌کرده‌اید نبوده‌اند و به محض آن که آنرا می‌خرید و یا بعداً هر لحظه که آن را می‌بینید احساس ناامیدی می‌کنید. حتی اگر خریدتان مطابق انتظارتان باشد، مکن است پشیمانی بعد از خرید به این صورت برایتان بوجود بیاید که: "خوب است اما ممکن است ارزش پولی که پرداخت کرده‌ام را نداشته باشد.” اما این مسأله در مورد تجربه‌ها اینگوصدق نمیکند. این حقیقت آشکار که تجربه‌ها برای مدت کوتاهی وجود دارند بخشی از همان چیزی است که آنها را برایمان با ارزش می‌کند و ارزش آنها با گذشت زمان بیشتر می‌شود.

در راستای خوشحالی حاصل از تجربه‌ها دکتر الیزابت دان در دانشگاه بریتیش کلمبیا نیز تحقیق کرده است. او از خوشحالی‌های ناشی از خریدهای جدید با اصطلاح «آبگیرهای کوچک خوشحالی» یاد می‌کند. او معتقد است این شکل از خوشحالی مثل آبی کم سطح است که به سرعت تبخیر می‌شود و ما را با تمنای خوشحالی بیشتر تنها می‌گذارد. شاید اشیاء دوام بیشتری از تجربه‌ها داشته باشند، اما خاطراتی که مدت زیادی در ذهن می‌مانند، مهم‌ترند.

بنابراین به‌عنوان یک فعال در صنعت، به خلق تجربه‌های جدید بیش از ارائه محصول اهمیت بدهید و تلاش کنید تا خاطراتی متمایز در ذهن مصرف‌کننده خلق کنید. سر جرارد مک الیستر، مدیر اسبق شرکت فورد موتور در بریتانیا میگوید: «در اواخر دهه 1980 کیفیت، وجه تمایز بود. در دهه 1990 برند وجه تمایز بود. برای دهه 2000، تجربه مشتری است که متمایزگر خواهد بود.»

در اقتصاد تجربه، ارائه یک پیشنهاد و تجربه قابل اتکا و خاص به مشتریان است که حایز اهمیت است، به‌گونه‌ای‌که مشتریان ارتباطی احساسی، دائمی و البته سودآور را با شرکت آغاز كنند. زمانی که مشتری به‌صورت حضوری به سازمان ما مراجعه می‌کند، در ذهن خود قضاوتی را از شرکت شکل می‌دهد که یا منجر به بازگشت وی به شرکت برای خرید بیشتر و توصیه و معرفی شرکت به سایرین خواهد شد یا برعکس باعث احساس عدم رضایت و دلسردی وی می‌شود. لذا باید بدانیم که مشتریان امروزه انتظاری فراتر از دریافت محصول و خدمت باکیفیت را از شرکت دارند. آنها در هر ارتباط، یک تجربه منحصربه‌فرد و خاص را تقاضا می‌کنند.

منبع: http://www.entrepreneur.com/article/271463