کد خبر: ۲۸۰۱
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۰
شناسایی کارکنان مخرب

سندرم‌های رفتار نامطلبوب در سازمان و اصلاح آن‌ها

کارکنان یک سازمان می‌توانند بهترین و بزرگترین نقطه قوت در کسب و کار ما باشند و یا بالعکس آن یعنی عاملی مخرب باشند. به همین دلیل بیشتر تصمیماتی که یک کارآفرین به عهده دارد، در خصوص استخدام نیرو و چگونگی حفظ و نگهداری آنهاست. تشخیص دادن سندرمهای مخرب قبل از استخدام افراد بهترین راهی است که می‌تواند اکثر مسایل را قبل از رخ دادن پیش‌بینی و پیش‌گیری کند. در این مطلب به سه مورد از سندرمهای مبتلا به کارکنان ناکارآمد و اینکه چرا نباید هر فردی را به استخدام خود درآورد، اشاره می‌کنیم.

برای شناخت این سندروم‌ها با پدیده تبار همراه باشید:

سندرم شماره یک: این کار وظیفه من نیست!!

این جمله برای تمام ما آشناست و حتی خودمان نیز بارها آن را بکار برده‌ایم. همه ما با کسانی همکاری داشته‌ایم که آن‌قدر خودرأی هستند که حتی کوچکترین کار را خارج از چارچوب شرح وظایفشان انجام نمی‌دهند و هنگامی که از آن‌ها دلیل اشتباهات فاجعه بارشان را جویا می‌پرسیم با گفتن اینکه "چنین کاری جزو وظایف من نیست" از زیر بار مسئولیت فرار می‌کنند.

تصور کنیم که تمام کارکنان سازمان دقیقاً همانند ربات‌ها هیچ کاری جز وظایفی که در شرح وظایف خود دارند را انجام ندهند، به نظر شما چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟ به‌عنوان مثال اگر یکی از کارکنان به هر دلیلی در محل کار حاضر نشود، این احتمال وجود دارد که همه‌ی زنجیره شرکت به دلیل عدم حضور او از ناکار شود، یا وقتی که حجم کاری در شرکت سنگین شود یا حتی در شرایطی بحرانی قرار بگیرد... در این مواقع نیز وجود این کارمندان باعث عدم پیشرفت و پیچیدگی کار خواهد بود. در صورتی که سازمان‌های امروزی نیازمند افراد هستند که در شرایطی که نیاز است، بتوانند مانند یک آچار فرانسه مسئولیت‌های متعددی را به عهده بگیرند.

سندرم شماره دو: این وظیفه من است و خودت را کنار بکش!!

این سندرمی است که ما، گاهی آن‌را با مسئولیت‌پذیری اشتباه می‌گیریم، در حالی که مسئولیت‌پذیری خصلتی ستودنی است. زمانی که افراد با نگاهی مالکانه مسئولیت کاری را عهده دار شوند، با بن بست مواجه خواهیم شد. چرا که این نوع نگاه موجب میشود که دیگر اعضای سازمان در نتایج کارهایی به یک شخص تعلق دارد، مشارکت نکنند. در واقع مبتلایان به این سندرم، اعتقاد دارند که دیگر همکارانشان هیچ کاری را مطابق با استانداردهای آنها انجام نمیدهند. میتوان گفت که هدف چنین نیروهایی نه تعالی سازمانی، بلکه تخریب دستاوردهای سایرین و تمام کردن موفقیتها به نام خودشان است. این افراد مانع توسعه و رشد دیگران هستند و سازمان را دچار رشد سرطان گونه و ناموزون میکنند. بعلاوه زمانی که سازمان نیازمند پشتیبانی بوده و یا دچار نقطه ضعف شود، این اشخاص نمیتوانند از عهده انجام کار بر بیایند. حتی ممکن است بعنوان مدیر و یا کارآفرین متوجه شویم که تا چه اندازه به این افراد وابسته هستیم و آنها چه میزان اطلاعات ذی قیمت در اختیار دارند که هیچ کدام را به دیگران منتقل نکرده اند. در این موارد از وابستگیهای خودتان صرف نظر و مقابل رفتارهای این قبیل کارکنان ایستادگی کنید.

سندرم شماره سه: من شوالیه سفید سازمانم!!

گاهی یک دیالوگ از جانب بعضی از کارمندان شنیده می‌شود که درگیر سندرم شوالیه سفید هستند. آنها در شرایط بحرانی می‌گویند " این وضعیتی بحرانی‌ست اما نگران نباشید، زیرا، من را دارید که اوضاع را برایتان مساعد کنم!". کارکنانی که معتقدند باید همیشه در فهرست کسانی باشند که باید مورد تقدیر قرار گیرند چرا که هر چالشی که باشد، آنها یکی از راه حل‌ها هستند.

اما در بسیاری از موارد به دلیل اعتیاد به مرد بحران بودن، آنها خودشان آتش بیار معرکه‌اند. رفتار این کارمندان ممکن است مانند دامن زدن بر شایعات و یا تخریب و رفتارهای آنارشیستی بروز کند.

نتیجه استخدام این کارکنان مشخص است، هرچند آنها در ظاهر در لباس ناجی هستند، اما کاهش بهره‌وری و همچنین افزایش تنش‌ها ناچیز ترین اتفاق پس از حضور آن‌ها در سازمان است.

باید یادمان باشد که رفتارهای ناشی از این سندرم‌ها غالباً بصورت ناآگاهانه بوده و با هدف دشمنی اتفاق نمی‌افتد بلکه به دلیل عدم بلوغ عاطفی یا ذهنیت ناامن هستند و در صورت شناسایی دلایل آنها ، می‌توان رفتار فرد را اصلاح کرد.

منبع: http://www.dargi.ir