در بخش های قبلی نخستین نوشته های پیتر دراکر را با هم مرور کردیم.
در قسمت اول این مطلب هم، یک تمرین ساده و کوچک دو گزینهای داشتیم.
پیتر دراکر مشغول پهن کردن بساط خودش بود تا درس را شروع کند. معمولاً اول کلاس، کمی میچرخید و خودش را سرگرم میکرد تا اگر کسی سوالی دارد، سوالش را مطرح کند.
آستینهایش را بالا زده بود. گره کراواتش شل شده بود و تقریباً آویزان بود و به تدریج برای آغاز کردن کلاس آماده میشد.
پیدا بود که این دانشجو، تقریباً جدید محسوب میشود. در غیر این صورت حتماً میدانست که پیتر دراکر، از پیشوند دکتر و استاد خوشش نمیآید و ترجیح میدهد او را پیتر صدا کنند.