قوانین سرمایهداری ساخته دست بشر هستند. در اینجا پنج راه برای آغاز بازگرداندن سیستم به راه راست آمده است.
شفاف کردن امور مالی: <خیلی بزرگ برای شکست خوردن> یک مشکل است اما <خیلی بزرگ برای مدیریت کردن> هم یک مشکل است. موسسات مالی به سادگی نمیتوانند چنان پیچیده شوند که حتی مدیرانشان هم رد ریسک را دنبال کنند؛ همانطور که به مورد سال 2008 منتهی شد. این کار مستلزم پایان دادن به کار برخی بانک هاست.اما همچنین به معنی شفافیت بیشتر تجارب ابزار مشتقه مالی و سوآپها است که رصد کردن بسیاری از آنها هنوز خیلی مشکل است.
توقف با ارزش دانستن بدهی بیشتر از برابری: آمریکا نیازمند اصلاح مالیاتی است تا اطمینان حاصل کند مردم و شرکتها مانند هم، برای مصرف کاذب ارزش قائل نمیشوند؛ مثل خریدن شرکت مکمنشن یا استفاده از بدهی تنها برای خشنود کردن سهامداران، پسانداز و سرمایهگذاری (عمومی و خصوصی، فردی و شرکتی) باید با مقررات مالیاتی ملی تشویق شود.
دوباره فکر کردن به اینکه شرکتها برای چه کسی کار میکنند: ارزش سهامدار تکه باریکی از تعریف شرکتی است. شرکتها نهتنها باید برای سهامداران کار کنند بلکه همچنین باید برای کارگران، مشتریان و به اندازه معینی، بهطور کلیتر برای جامعه کار کنند. بازارهای سرمایه باید در خدمت رشد بلندمدت شرکتها باشند نه اینکه به شرکتها فشار آورند که در کوتاهمدت کیمیاگری کنند.
ساختن استراتژی رشد ملی: سیاستمداران از دهه 1970، گناه رشد آهسته را به گردن بازار انداختهاند. تکیه والاستریت و روسای بانکهای مرکزی برای خلق رشد مصنوعی باید محدود شود. این کار بر عهده کنگره و رییسجمهور بعدی است. آنها باید سیاستهای مالی واقعی عاقلانه و یک برنامه رشدی ارائه کنند که آمریکا را در سطح جهانی رقابتپذیر کند.
تعریف دوباره اینکه سازندگان و مشتریان چه کسانی هستند: از امور مالی انتظار میرود که یاریدهنده کسب و کار باشد، نه اینکه خود کار اصلی به حساب بیاید. داستان امور مالی به خودی خود (با حضور در مرکز اقتصاد آمریکا) باید تغییر کند تا کسب و کار به صندلی راننده بازگردد. نقش درست امور مالی، حمایت از تولید شغل است. تنها این کار اطمینان حاصل خواهد کرد که رشد اقتصادی ملی قبراقتر شود.
منبع: آینده نگر